توهم بزرگ
امتیاز دهید
فیلم نامه توهم بزرگ شاهکار ژان رنوار حکایت جالبیست که وقوع جربان ان باز می گردد به جنگ جهانی اول.
فیلم توهم بزرگ (به فرانسه :La Grande Illusion) فیلم داستانی جنگی، به کارگردانی ژان رنوار و محصول سال ۱۹۳۷ کمپانی فرانسوی R.A.C میباشد. در این فیلم به زبانهای فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و روسی صحبت میشود .
اگر در طول عمر کتابخوانی خود تا به حال فیلم نامه ای را مطالعه نکردید این بهترین فرصت برای شماست و مطمئن باشید لذتی که از خواندن یک فیلم نامه می توان نصیبتان شود فراتر از مطالعه حتی یک کتاب تمام عیار و پر از ماجراهای هیجان انگیز است . حین خواندن یک فیلم نامه همراه دوربین فیلمبرداری به تمام زوایای داستان می توانید سرک بکشید بطوری که حتی حس می کنید تبدیل به یک کاراکتر از شخصیت های موجود در فیلم شدید .
بیشتر
فیلم توهم بزرگ (به فرانسه :La Grande Illusion) فیلم داستانی جنگی، به کارگردانی ژان رنوار و محصول سال ۱۹۳۷ کمپانی فرانسوی R.A.C میباشد. در این فیلم به زبانهای فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و روسی صحبت میشود .
اگر در طول عمر کتابخوانی خود تا به حال فیلم نامه ای را مطالعه نکردید این بهترین فرصت برای شماست و مطمئن باشید لذتی که از خواندن یک فیلم نامه می توان نصیبتان شود فراتر از مطالعه حتی یک کتاب تمام عیار و پر از ماجراهای هیجان انگیز است . حین خواندن یک فیلم نامه همراه دوربین فیلمبرداری به تمام زوایای داستان می توانید سرک بکشید بطوری که حتی حس می کنید تبدیل به یک کاراکتر از شخصیت های موجود در فیلم شدید .
آپلود شده توسط:
ninaeshghi
1389/03/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی توهم بزرگ
دیگه خیلی زیاد شدش...
بی زحمت در صورت تمایل برای خواند کامل متن به این ادرس مراجعه بکنید دوستان عزیز..
این مطالب برگرفته از این سایت هست ..http://forum.p30world.com/showthread.php?t=188707
دوست گرامی از توضیحتون ممنونم من لینکو کلیک کردم فقط توضیحات اومد نه فیلمنامه
فیلمنامه را از کجا میشه دانلود کردش؟
کی میشه این لینک آزاد بشه.............................:-(
بی زحمت در صورت تمایل برای خواند کامل متن به این ادرس مراجعه بکنید دوستان عزیز..
این مطالب برگرفته از این سایت هست ..http://forum.p30world.com/showthread.php?t=188707
:x:x
در مخفی ارتباط میان فیلمســاز و تماشاگران را کسی باز کرده است )) ، توصیف کرد . اما ، این نوآوری
برای مدتی سر راه او مانع ایجـــــــــاد کرد . رنوار به واسطه نانا ، مبارزه در شهر و جای دورافتاده به
عنوان کارگردان آثار کم تحرک و پرخرج تاریخی شنــــــــاخته شده بود و نمی توانست همگام با سرعت و
کارآیی لازم که تکنولوژی جدید آن ها را ایجاب می کرد ، حرکت کند . دو ســـــــال نتوانست تهیه کننده ای
بیابد ، تا این که در 1931 ، دوست او ، پی یر بران برگر ، همراه با روژه ریشه به یک شرکت فیلمسازی
تاسیس کرد و استودیو هــــــــــــای قدیمی بیلانکور را تحت کنترل گرفت . رنوار برای اثبات توانایی اش ،
نخستین فیلم ناطق خود را ظرف شش روز و با هزینه ای معـادل دویست هزار فرانک برای آن ها ساخت .
تمیز کردن بچه (1931) . فیلم به موفقیتی زودرس دست یافت و طی هفته اول نمــــــــایش ، سرمایه را
بازگرداند . اکنون ، رنوار امتحان خود را پس داده بود و اجازه ســاخت نخستین فیلم مهم خود را گرفت :
ماده سگ (1931) ، داستانی دربـــــــاره یک کارمند بانک ، که از دست زنش به تنگ آمده و به زن بدنام
جوانی دل می بندد .
بافت تصویری و شنیداری فیلم چنان قوی است و پیچیدگی زندگی در صحنه هــای داخلی آن چنان تصویر
می شود که بر مهارت و تکنیک رنوار کاملا صحه می گذارد . دیوید تامسن با اشــاره به صحنه ای از فیلم
می گوید :(( میشل سیمون در صحنه ای از فیلم مشغول اصلاح است که صدای زنی را می شنود و سپس
او را در کنار پنجره آن سوی حیـــــاط می بیند . زمانی که دوربین به زن فوکوس می کند تا تصویر او را
واضح و آشکار نشان دهد ، و سپس بار دیگر بر سیمون فوکوس می کند ، نــــــشانه پیش آگاهی از درک
عمیقی است که رنوار مدتی کوتاه پس از آن پیدا می کند . ))
تهیه کنندگاه فیلم ، که انتظار داستانی کمدی را داشتند ، وقتی با حـــاصل تلاش رنوار روبه رو شدند ، آن
را برای تدوینی متفـــاوت به پل فیوس سپردند اما وقتی او نپذیرفت ، بار دیگر سراغ رنوار رفتند . رنوار
دوباره به کمپانی مزبور بازگشت و علاوه بر تثبیت شهرتش ، پروژه هـــای مهم دیگری را در دستور کار
خود قرار داد . او حقوق اقتباس سینمـــــایی از رمان ژرژ سیمون ، شب چهارراه (1932) را از آن خود
کرد و برادرش ، پی یر ، را برای ایفـــــــای نقش بازرس مگره در نظر گرفت . ژاک لوک گدار این فیلم را
(( یگانه تریلر بزرگ فرانسوی)) می نامد .
رنوار می گوید : (( کار من به عنوان کارگردان ، با بــازیگر فیلم شروع می شود ... من دوست ندارم که
دوربین حرکات بازیگران را تعیین کند ، بلکه می خواهم بازیگران حرکات دوربین را تعیین کنند .)) فیلمی
که این بینش را عملا به اثبــــــات می رساند بودو از غرق شدن نجات یافت (1932) است . این فیلم که
مدت هـــــا به فراموشی سپرده شده بود ، اکنون به عنوان نخستین شاهکار رنوار قلمداد می شود . میشل
سیمان ، قهرمــــان داستان ، قصد دارد خود را در رودخانه سن غرق کند ، اما مردی از طبقه مرفه او را
نجات می دهد و به خانه اش می برد . سیمان با شیوه زندگی بورژواها آشنا می شود و حوادثی را پشت
سر می گذارد .
عده ای بودو از غرق شدن نجات یافت را بیــانیه ای ضدبورژوازی می دانند و به تبع آن ، بعدی سیاسی
برای فیلم نیز در نظر می گیرند . اما واقعیت هر چه باشد ، نمی توان منکر این شد که فیلم متاثر از شریط
سیاسی آن دوران است و خود رنوار با بسیاری از فعالان گروه های چپ ارتباط نزدیک داشت.
فیلم صامت رنوار شناخته شده ، و از نظر بصری متاثر از آثار اشتروهایم است ، هموار کننده راه شهرت
رنوار نیز محسوب می شد . هسلینگ بار دیگر در نقش اصلی ظاهر می شود ، و نانا به خاطر استفـــــاده
ســــــــــــاختاری از فضای خارج از قاب – از دیدگاه نوئا برچ – فیلمی کلیدی در تکامل زبان سینما قلمداد
می شود : چون بیشتر از نیمی از نمــاها با ورود کسی به داخل قاب شروع می شوند یا با خروج کسی از
قاب به پایان می رسند ... و قبل و بعد از هر نما ، چند قاب خالی تصویر باقی می ماند ... بعضی وقت ها
نیز ، شخصیت های خارج از قاب ، به اندازه شخصیت های حاضر در قاب اهمیت پیدا می کنند .
نانا نخستین بار در پاریس به نمایش درآمد و با واکنش های متفاوتی روبه رو شد . در برخی جـاها ، آن
را به خاطر (( نیمه آلمانی )) بودن مورد حمله قرار دادند و رنوار نیز آماج انتقاد کســـانی قرار گرفت که
او را یک آماتور پولدار می دانستند و اعتقاد داشتند که می خواهد جواز ورود به صنعت سینمـــا را با پول
بخرد . البته این واقعیت وجود داشت که رنوار با فروش تابلوهــــــــای به جا مانده از پدرش ، یک میلیون
فرانک برای تولید فیلم سرمایه گزاری کرده بود ، و وقتی در فروش گیشه شکست خورد ، مجبور شد برای
جبران ضرر ، تابلوهــــای دیگری را هم بفروشد . و با توجه به به همین موارد بود که رنوار برای ماندن
و کار کردن در سینما بایست فیلم های آوانگارد را فراموش می کرد و به سراغ آثار تجاری می رفت .
چارلستون ( 1927 ) با ایفای نقش کاترین هسلینگ ، و الهام گرفته از توجه تازه رنوار به موسیقی جاز
نخستین گام او در این راه بود ، اما نخستین تجربه رنوار در سینمای تجاری تمام عیار ، روایت سرگذشت
شـــاهزاده ای روس و شرح دلدادگی او به یک خواننده خیابانی بود ، که در قالب فیلم مارکیتا ( 1927 )
به تصویر کشیده شد . و ظاهرا این تنها فیلم رنوار است که هیچ نسخه ای از آن موجود نیست .
اما بهترین فیلم تجاری رنوار در این دوره تمارض (1928) است ، که موضوعی نظامی را دستمایه قرار
داده و چگونگی ورود مردی جوان به ارتش را تصویر می کند . در این (( هجویه اجتمــاعی درجه یک ))
که به اعتقاد برخی ، کم مایه ترین فیلم صامت رنوار است ، میشل سیمون نخستین نقش مهم خود را ایفا
می کند . در فیلم آخر رنوار در سینمای صامت ، درون مـــایه های تاریخی داشتند و با بوجه های سنگین
به سفارش انجمن فیلم های تاریخی ساخته شدند .
مبارزه در شهر (1928) در شهر محصور کارکاسون فیلمبرداری شد و نمـــــایشی از آشوب های مذهبی
قرن شانزدهم فرانسه بود . جای دورافتاده (1929) نیز صدمین سال استعمار الجزایر توسط فرانسه را
روایت می کرد . اما رنوار هیچ کدام از این دو فیلم را دوست نداشت . او می گوید : (( من واقعـا متاسفم
که ناچار شدم فیلم هــــــــایی بسازم که با سلیقه و طرز تفکرم هیچ قرابتی ندارند . )) او در توضیح همین
مساله ، ده سال بعد اظهار امیدواری کرد که این فیلم ها نابود شوند و هیچ اثری از آن ها باقی نماند .
با وجود این ، رنوار از این (( فیلم های تسکین دهنده )) برای تفحص در زمینه هـــــــای تکنیک و توصیف
خلاق بهره گرفت و به عنوان تجربه هایی برای از سر گرفتن ساخت فیلم هــایی که دوست داشت ، به کار
برد . علاوه بر این ، گهگاه در فیلم های کارگردانان دیگر ، نقش ایفا می کرد ، تا هم از نظر بازیگری به
درک تازه ای از فیلمســـازی برسد ، و هم لذت این کار را تجربه کند . رنوار همراه با هلسینگ در دو فیلم
کوتاه از آلبرتو کاوالکاتی ظاهر شد و در چند فیلم دیگر هم به ایفـــــای نقش پرداخت . و در کوران همین
تجربه بود که پس از حضور در کنار هلسینگ در فیلم در جستجوی خوشبختی (1930 رکوس گلیسه )
از او جدا شد .
موفق ، در پی یک ســـــانحه هوایی بار دیگر پایش به شدت مجروح شد ؛ و به این نتیجه رسید که هر قدر
جنگ و مبارزه دیده ، بس است . (( نیروی هوایی فرانسه با این کار ، چیز زیـــــــادی از دست نداد ، من
خلبان خیلی خوبی نبودم . )) رنوار ، بی آن که درخواست کند ، به سمت رئیس اداره ســـانسور ارتش در
نیس منصوب شد ، اما بیشتر اوقـــــــــاتش را در کارگاه نقاشی پدر می گذراند . در آن جا با یک زن جوان
آلزاسی به نام آندری هوشلینگ – که مدل نقاشی هـــــــای پدرش بود – آشنا و عاشق او شد . در ژانویه
1920 ، چند هفته پس از مرگ اوگوست رنوار ، با یکدیگر ازدواج کردند و تنها پسرشان ، آلن رنوار یک
سال بعد به دنیا آمد .
رنوار به مدت چهـــــــارسال ، همراه با همسر ، برادر کوچکترش و چند تن از دوستانش به کار در زمینه
سفال و سرامیک روی آورد ، اما علاقه و توجهش به فیلم سازی معطوف شد . و دو فیلم ، به طور خاص
عزم او را برای این کار جزم کردند : اخگر سوزان ( ولکوف ) و همسران احمق ( اشتروهایم ) ، که این
آخری را ده بار تماشا کرده بود و تکنیک های سینمایی آن ، بسیار برایش جـــــالب بودند . او گفته است :
(( من کار در سینما را شروع کردم ، چون از نمــــاهایی که در آن ها حقه های تصویری به کار رفته بود
خوشم می آمد ... صرفا از تکنیک و نماهای حقه تصویری . )) اما در جــــــای دیگری ادعا کرده بود که :
(( فقط به این دلیل وارد سینما شدم که آرزو داشتم از زنم یک ستاره بسـازم ... و پیش بینی نکرده بود که
اگر یک بار گرفتار این صنعت شوم ، هرگز نمی توانم از آن فرار کنم . ))
امــــــــــــا صرف نظر از دلیل و انگیزه این کار ، رنوار در مـــــارس 1924 ، کاترین ( که نام دیگر آن ،
زندگی بدون لذت است ) را آغاز کرد و آندری با نام مستعــــــــار کاترین هسلینگ در آن به ایفای نقش
پرداخت .کارگردان فیلم ، آلبر دیودون بود ، اما در برخی از کپی هـای آن ، نام رنوار به عنوان کارگردان
مشترک در تیتراژ آورده شده است . رنوار علاوه بر آن که فیلمنـــــــامه را نوشت و تهیه فیلم را بر عهده
داشت ، نقش کوتاهی هم در آن ایفا کرد .
داستان کاترین درباره زنی جوان است که همه از او سو استفاده می کنند و آزارش می دهند . به غیر از
آلبر دیودون ، چند تن دیگر از عوامل فیلم ، پس از نمـایشی کوتاه مدت در 1924 بار دیگر تدوین شد و
سه ســــال بعد به نمایش درآمد . اما هرچند موفقیتی به دست نیاورد ، رنوار مشتاق تر از همیشه تصمیم
گرفت که خودش فــــــیلمی را کارگردانی کند ، و به همین دلیل ، با همکاری بسیاری از عوامل فیلم قبلی ،
دختر آب ( 1924 ) را ســــــــــــاخت . کاترین هسلینگ بار دیگر نقش دختری قربانی را ایفا کرد که پدر
قــــــــــــایقران او ، رهایش می کند و می رود .
اغلب صحنه هــــــــای فیلم در لوکیشن های جنگل فونتن بلو و سواحل لوئین گرفته شده اند ، و به اعتقاد
برخی منتقدان ، دو عنصر واقعیت و خیال در آن ، به خوبی درآمیخته اند .
تماشاگران عام ، فیلم را چندان نپسندیدند و رنوار ، که گاه از سینما مـــــایوس می شد ، تصمیم گرفت یک
گالری نقاشی در پاریس افتتاح کند . اما جاذبه فیلمســــازی آن قدر قوی بود ، که رنوار در اواخر 1925
به صرافت افتاد پروژه ای جاه طلبانه را تجربه کند و اقتبــــــــــاسی از رمان نانا ( امیل زولا ) را جلوی
دوربین ببرد . این نخستین محصول مشترک فرانسه و آلمــــــان با بودجه ای هنگفت ( یک میلیون فرانک )
آغــــــاز شد . لستر ینگوئه ( فیلمنامه دختر آب را نیز نوشته بود ) با همکاری رنوار و دنیس لوبلون –
زولا ( دختر امیل زولا ) فیلمنامه را نوشت و طراحی صحنه و لباس را کلود اوتان – لارا بر عهده گرفت .
ژان رنوار ، پانزدهم سپتامبر 894 در مون مارتر به دنیــــــا آمد ، و دومین پسر ( از سه پسر ) پی یر -
اگوست رنوار ، نقاش امپرسیونیست فرانسوی بود . او می گوید : (( وقتی قابله مرا به دنیا آورد ، مادرم
با تعجب گفت : " خدایا ، این چه قدر زشته ! از پیش من ببریدش ! " و پدرم گفت : " چه دهــــانی ، مثل
تنور می مونه ! حتما چاق و شکمو می شه . " و افسوس پیش بینی او درست از آب در آمد . ))
رنوار در سه محیط مختلف بزرگ شد : در پاریس ، اسویس ( دهکده بورگوندی مــــــــــــــادری اش ) ، و
پرووانس که خانواده اش معمولا زمستان ها را آن جـــا می گذراندند . ژان ، از آب و گل درآمدنش را در
سال هـــــــای کودکی و نوجوانی مدیون ( پسرخاله جوانی که با آن ها زندگی می کرد ) بود . در این باره
می گوید : (( من لوس و ننر بودم . زندگی خانوادگی همچون دیواری محافظ مرا احاطه کرده بود و داخل
این دیوار ، لای پنبه بزرگ می شدم . بیرون دیوار ، شخصیت هـــــــای معروف در تکاپو و جنب و جوش
بودند ، و من دوست داشتم به آن ها ملحق شوم و به جرگه آن ها بپیوندم . امـــــا متاسفانه طبیعت از من
آدمی کم و دل و جرات ســـاخته بود . وقتی برای اولین بار ، شکافی در این دیوار محافظ کشف کردم ، از
ترس فریاد کشیدم .)
وقتی ژان به دنیا آمد ، پدرش پنجاه و سه سال داشت و نقاشی هایش ، که تا بیست سال پیش از آن مورد
بی توجهی و غفلت قرار داشتند ، خواهـــان پیدا کرده بودند و به فروش می رسیدند . ژان ( که اغلب مدل
نقاشی هـــای پدرش بود ) در محیطی مرفه – اما نه پرزرق و برق – بزرگ شد و از آن روزها به عنوان
دورانی پر از خنده ، شادی ، نور ، دوستی و رویدادهای پرشور و مهیج یاد می کند : (( محیطی ساده که
در آن هیچ چیز مزخرفی را تحمل نمی کردیم . ))
نخستین تجربه رنوار در زمینه سینمـــــا ، در سال 1897 ، ناخوشایند بود ( مثل همیشه فریادی کشیدم و
مرا بیرون بردند ) امــــا آشنایی اش با تئاتر گینول باعث شد شیفته تئاتر شود . در نظر اگوست رنوار هر
تلاشی برای تربیت بچه هـــــــــا جز تلف کردن وقت نبود ، و به همین دلیل ، تربیت ژان از هفت سالگی ،
زمانی که به مدرسه – کالج سن کروا در نوئیلی – رفت ، آغاز شد .
اما ژان از رفتن به سن کروا راضی نبود و چندین بار از آن جا فرار کرد . بنـــابراین پدر و مادرش او را
به مدرسه سن ماری دومونکو فرستادند ، و در همان جا بود که شیفته نمـایش های هفتگی فیلم و کمدینی
به نام اتومابول شد . ژان از آن جا نیز به مدرسه مــــــــاسنا در نیس رفت و در 1913 تحصیلاتش را در
دانشگاه آئی – آن – پرووانس و در رشته ریاضیـات و فلسفه به پایان برد . به نوشتن شعر ترغیب شد و
انتظار می رفت که نویسنده بشود . اما ، (( کم کم باورم شد که پدرم یک هنرمند سرشنــــاس است . و این
مایه وحشتم می شد ، پس سعی می کردم ذهنم را متوجه هر چیزی که ضد هنر بود بکنم ... از اسب خیلی
خوشم می آمد و دلم می خواست افسر سواره نظام بشوم . )) در پی همین اشتیــــــــــــــاق ، ژان با درجه
گروهبانی وارد ارتش شد و با شروع جنگ جهــــانی اول ، به ستوان دومی ترفیع یافت و به جبهه اعزام
شد . در جبهه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پایش آسیب دید – و اگر پادرمیـــانی مادرش نبود ، پایش
را قطع می کردند . مادر ، دو ماه بعد بر اثر ابتلا به دیابت ، از دنیا رفت .
زخم رنوار بهبود پیدا کرد ، اما تا آخر عمر می لنگید . در دوران نقاهت اشتیـــــــاق چشمگیری نسبت به
سینمـا پیدا کرد و اغلب ، در هر هفته بیش تر از بیست فیلم – و معمولا آمریکایی – می دید . سپس ، به
توصیه یکی از دوستانش ، فیلم هـــــــــــای چاپلین را پیدا کرد ، و متعاقب آن ، پدر را – که حالا با ویلچر
حرکت می کرد – واداشت تا پروژکتوری برایش بخرد .
ولی حیف که فعلا نمیشه دانلودش کرد.
اگه آدم بدشم میاد خب بگه!!!!!!!!!:-(
اگه درباره مکاتب مرجع خوبی داشتین لطفا دوستان زحمت بکشن:x
متاسفانه منابع بدرد بخورد تو هنر کمه:((